سید محمد علی علوی:11سپتامبر سال 1990 بوش پدر جدیدترین دکترین سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را اعلام نمود: با تعبیر «نظم نوین جهانی!»

درست 11 سال بعد در 11 سپتامبر 2001 بود که حمله تروریستی مشکوکی به برج های دوقلویی که قرار بود تا چند وقت دیگر تخریب شوند صورت گرفت! جالب آنکه آن روز بسیاری از کارمندان یهودی مرخصی گرفته بودند و دست برقضا دوربین های زیادی از توریست ها همزمان به طرزی حرفه ای و اتفاقی در حال تصویر برداری از برج ها بود!



اما این ها مهم نبود مهم سخنرانی پریزیدنت بوش پسر در تلویزیون بود: «کسانی که این کارها را انجام می دهند از موهبت لیبرال دموکراسی محروم اند»! آیا این گفته با لزوم صدور لیبرال دموکراسی در جهان اسلام برای نفوذ ایدئولوژی غرب در برابر ایدئولوژی اسلام سنخیتی ندارد؟ و آیا رابطه ای با جنگ تمدن های هانتینگتون ندارد؟

چند وقت بعد از سخنرانی پریزیدنت، الیوت کوهن از متفکران بزرگ نومحافظه کار مفهوم نظریه جنگ جهانی چهارم را مطرح نمود و به دنبال آن جیمز وولسی ، مشاور بوش، اعلام نمود جنگ جهانی چهارم آغاز شده است و به مدت 25 سال ادامه دارد. اساس رویکرد آنها هم این بود که تکلیف خود را با 22 کشور روشن نمایند ، لیست کشورها اینگونه اعلام شد: افغانستان، عراق، سوریه، ایران ، عربستان ، کره شمالی،سودان، یمن، مصر و . . . تمام 21 کشور به جز کره شمالی از کشورهای جهان اسلام بودند! و این یعنی همان آغاز جنگ تمدن های ساموئل هانتینگتون در قامت طرح نظم نوین جهانی، برای القا و صدور ایدئولوژی لیبرالیسمی که به عقیده برژینسکی- مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت کارتر و مشاور سیاست خارجی اوباما در دوران کاندیداتوری وی- بایستی به عنوان آخرین ایدئولوژی قدرتمند برای باقی ماندن آمریکا در پیکره تنها ابرقدرت نظام جهانی وجود داشته باشد و این همان دلیل تلاش و هزینه های گزاف آمریکا برای براندازی کشورهای اسلامی است. هدف از جنگ جهانی چهارم تجزیه 54 کشور اسلامی به 116کشور بود.
در همين حال و هوا بود که سياست خارجی مان را بر مبناي تنش زدايي تعریف نمودند و نامه نوشتند كه به ما نگوييد محور شرارت، تا داوطلبانه تأسيسات هسته اي مان را تعليق و حزب ا. . . را برایتان خلع سلاح كنيم!



هیچکدام از سردمداران آن زمان و از جمله مشاور پریزیدنت ایران مهندس میرحسین موسوی آیا از خود پرسیده اند که چرا با وجود آنكه مركز بين المللي گفتگوي تمدنها در سال 1354 در فرانسه و توسط روژه گارودي مسلمان ايجاد شده بود و اساساً اين نظريه را قبلاً گارودي با کتاب های متعدد خود داده بود، چرا ايالات متحده اين نظريه را از يك ايراني مي پسندد؟

هیچکس آیا می داند گارودی به سبب نوشتن کتاب اسطوره‌های بنیان‌گذار سیاست اسرائیل و انکار هولوکاست به پرداخت 120000 فرانک فرانسه(40000دلار)محکوم شده است؟



سؤال عمده اینجاست: گفتگوی تمدن ها با کدام تمدن؟ با تمدن جنگ طلبی که برخی از ما را تنها به سبب دفاع از منافع ملی و اصول اعتقادی مان تروریسم و محور شرارت می خواند و در عین حال خود تنها به دلیل کشته شدن 2تا 3 هزار نفر در برج های دوقلو کشتن بیش از 4میلیون نفر را در افغانستان و عراق توجیه می کند؟ با همان تمدنی که با اعتراف بوش مبنی بر عدم یافتن سلاح کشتار جمعی در عراق و علیرغم سیاست change اوباما هنوز در عراق لنگر انداخته اند؟ با تمدنی که متفکرینش تئوری جنگ تمدن ها و لزوم پیروزی لیبرالیسم را طراحی می کنند و در عین حال از گفتگوی تمدن های ما حمایت می کنند؟(یا آمریکا تعارض منافع تابلویی دارد یا گفتگو و جنگ تمدن ها هر دو در راستای یک سیاست و منافع اند)

آنگاه تاسف آورتر این است که بسیاری در داخل ساز خود را در جهتی کاملا متعارض با منافع ملی خودمان و در راستای سیاست های غرب کوک می کنند و تنها در بند واژه های خوش لعاب شعارین آنها در مانده اند. براستی آیا اینقدر درمانده و بی چیز و بی تمدن و فکر و اصالتیم که جز از آنان الگویی از خویشتن خویش نداشته باشیم؟ آیا براستی نمی توانیم باور کنیم که می توانیم بازگشت به خویشتن هویتی خویش را دوباره تجربه کنیم؟

یکی از چنج می گوید که او هم گفت و با ما نیست و یکی از سناریوی دوم انقلاب مخملین ایران می گوید و لزوم رفورم و قانونمداری! یکی هم پیدا شده و از فدرال توأم با ائتلاف میگوید و گویا نمی داند فدرال گام اول بستر سازی تجزیه طلبی ایران است می دانی؟

یک سری نقد اقتصادی می کنند و چنان وااسفا سر میدهند که گویی دیروز در بهشت رضوان بودیم و امروز در قحطی بیابان! و آنچنان بر طبل گداپروری آواز دهل می نوازند که گویی از یاد برده اند در انتخابات رياست جمهوري گذشته(84) دو کاندید از پرداخت نقدی 50 هزارتوماني و 70 هزار توماني سخن به ميان می آوردندو آیا آن موقع گداپروري نبود؟

و جالب آنکه برخی از اصلاحاتیان سبز پوش رفورم طلب مان علیرغم بوق و کرنایشان پاسخی برای این سؤال ندادند كه اگر اقتصاد در تصميم گيري هاي سياسي براي شما موضوعيت دارد، چگونه نگاه كارگزاراني راست را با نگاه چپ ميرحسين پيوند مي دهيد و در عين حال از خاتمي كه جهت گيري مشخص اقتصادي به اذعان كارشناسان اصلاحات نداشته است،

حمايت مي كنيد؟ انتقادات اصلاح طلبان از اقتصاد كارگزاراني را به خاطر داريد؟ راستی چه بر سر جبهه اصلاحات آمده كه در فيلم تبليغاتي كانديدايشان هيچ يادي از آقاي خاتمي به عنوان رهبر اصلاحات نمي شود و فقط كسري از ثانيه تنها شاهد گذر تصويری از همانی هستیم که روزی در مجلس پروژه عبور از خاتمی اش را طرح می کردند؟


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا